شناخت روانشناسی كار برای مدیران در سازمانها و ادارات از اهمیت خاصی برخوردار است. بدیهی است كه هر اندازه مدیران بر مباحث روانشناسی كار تسلط داشته باشند آنان قادر خواهند بود كه مدیریت موثرتری را در ارتباط با كاركنان به پیش ببرند.
در مقاله زیر كه به قلم علیرضا حقیقی مدیر امور نظارت بر خدمات برق منطقهای گیلان به نگارش درآمده نقش روانشناسی كار در حیطه وظایف مدیران مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
اصولاً یكی از مهمترین عوامل موثر در استفاده بهینه از منابع انسانی در حیطه كاری، رهبری اثربخش است كه اگر به موضوعات روانشناسی كار و كاربرد آن در حیطه خود آشنایی داشته باشند میتوانند به رمز موفقیت در اهداف خود دست یابند.
در این زمینه هنر یا علم و اتخاذ تصمیمات درست در زمینه انتخاب كاركنان در جهت همیاری و مساعدت به یكدیگر نقش موثری دارد. امروزه مدیران موفق در حیطه وظایف سازمانی خود هدفهای روانشناسی را مدنظر داشته؛ همچنین فرایندهای دهنی نظیر فكر كردن، ادراك كردن، مشاهده، اندازهگیری و سنجش به منظور بررسی رفتار یا همه اعمالی كه از موجود زنده سر میزند مورد استفاده كاربردی قرار میدهند.
امروزه روانشناسی یك علم شناخته شده و دارای ابعاد بسیار تنوع است كه این علم را در چارچوب مصالح سازمانی میتوان به كار بست.
● تعریف روانشناسی كار
در بیان تعریف روانشناسی كار میتوان گفت: استفاده از روشهای علمی به منظور شناخت رفتارها و ذهنیات افراد است. به عبارت دیگر، رفتارآدمی در ارتباط با كار مورد مطالعه قرار میگیرد تا بدانیم با كار پیوند تنگاتنگ دارد و مشكلات را در كار به حداقل میرساند. از امتیازات ویژه روانشناسی كار آنست كه در زمینه رفتار سالم كاركنان و به حداكثر رسانیدن بهرهوری شغلی آنان، همچنین در قلمرو شناخت اختلالهای رفتاری و پریشانیهای روانی بحث میكند.
روانشناسی كاربردهای گوناگون در اداره و مدیریت موثر افراد تحت نظارت دارد به طوریكه اتخاذ روشهای شناخته شده برای افزایش سطح كارآیی كاركنان همواره یكی از دغدغههای مدیران بوده كه به تناسب امكانات موجود تلاش در جهت دستیابی به آن صورت میگیرد.
به منظور افزایش بهرهوری برای كاركنان تحت نظارت ارزشهای انسانی و شخصیشان را محفوظ نگه داشته و موجباتی فراهم كرده كه از نظر سلامت جسمی و روانی تأمین شوند. با توجه به اینكه منابع انسانی از سرمایههای هر سیستم است؛ مدیریت منابع انسانی میتواند نقش بسزایی در رسیدن به اهداف سازمان داشته باشد.
در ابتدا باید تطابق سطح اطلاعات و دانش افراد تحت سرپرستی با شرح وظایف حوزه مدیریت ایجاد شده و با تكیه بر موضوع بالا و تطبیق شرایط فعلی حوزه تحت سرپرستی نكاتی قابل طرح است:
۱) مشاهده میشود در بعضی موارد برخی از كاركنان دارای دانش و تخصص مرتبط با شغل واگذاری خویش نیستند بدین معنی كه در بخش تخصصی از كارشناسان غیر متخصص استفاده شده و بعضی از كاركنان نیز فاقد دانش و تجربه كافی هستند.
۲) در برخی موارد از نیروهای كم تجربه در رابطه با مشاغل حساس و كلیدی استفاده شده است.
۳) فرصتهای آموزشی برای همگان فراهم كرده زیرا به مقتضیات زمان و دلایل مختلف همه افراد واجد شرایط در دورههای خاص معرفی نمیشوند.
۴) انتخاب افراد برای پستهای مدیریت با اصل شایستهسالاری همراه نبوده و ملاك و معیارهای موجود كه باید بر اصول شاخصهای انتخاب مدیریتی پایبند باشند بر مبنای سلایق شخصی است.
۵) مشاهده میشود در محیط كار ارزشهای انسانی و شخصی ملحوظ نشده و به علت تضعیف روحی، سلامتی جسمانی نیز تحت تأثیر قرار گرفته است.
حال با توجه به تجربههای ارزشمند نیروهای انسانی در محیط كار میتوان بخشی از وظایف مدیران را در سطح كاری افراد تحت سرپرستی به شرح ذیل عنوان كرد:
الف) ارتباط كاری و عاطفی مناسب با افراد تحت سرپرستی، نظرخواهی از كاركنان به منظور افزایش احساس مسئولیت آنها، توجه به كیفیت محیط كار كاركنان و برخوردهای متناسب با توجه به روحیات فردی كاركنان موثر است.
ب) استفاده از ابزارآلات پیشرفته برای كاركنان با توجه به نیازهای كاری آنان مدنظر است.
گفتنی است عوامل انگیزشی از جمله عوامل موثر در راندمان كار است لذا مدیران باید سعی كنند با ایجاد عوامل مزبور یا عوامل مشابه آن با روشهای گوناگون مجموعه خود را مورد ارزیابی قرار داده تا فرآیندی نو در پیشبرد كارها تدوین شود.
ج) از آنجائیكه یكی از مسائلی كه در محیط حوزه مدیریت همواره باعث بوجود آمدن نگرانی و پائینبردن راندمان است نگرشی آمرانه و دستوری صرف بوده كه با اصل مشاركتی در علم مدیریت و كار تناقصی دارد.
در نتیجه یك مدیر آگاه و مدبر نسبت به انتقادات انعطافپذیر بوده و همواره سعی در اصلاح نقاط ضعف خود دارد و انتقاد بر رفتار و عملكرد كاركنان را به صورت خصوصی مطرح میكند و از كاركنانی كه نتیجه رفتار و اعمالشان مثبت نیست در حضور دیگران انتقاد نمیكند.