روانشناسی صنعتی یكی از فعالترین و پررونقترین شاخه های علوم روانشناختی جدید است. امریكا كه به عنوان مهد روانشناسی مشهور است، علیرغم این كه رتبه چهارم را در زمینه روانشناسی دارد، بالاترین تعداد فارغالتحصیلان را در رشته روانشناسی صنعتی دارد. در اغلب مؤسسات صنعتی و مراكز دولتی امریكا و همچنین اروپا، به راحتی میتوان روانشناسان صنعتی را دید كه با سایرین در حال انجام كار هستند. متاسفانه آمار قابل اعتمادی در مورد روانشناسی در كشور خودمان نداریم، اما شاید بتوان گفت كه روانشناسی صنعتی یكی از شاخه های پركار روانشناسی در كشور است. به نظر میرسد كه در چند ساله اخیر توجه بیشتری نسبت به روانشناسی صنعتی و سازمانی معطوف شده است و علت آن است كه صاحبان صنایع به این مساله آگاهی بیشتری پیدا كردهاند كه انسان محور اصلی تمامی فعالیتهای صنعتی است. روانشناسی صنعتی دربرگیرنده پهنه وسیعی است كه سعی در شناخت مشكلات انسانی دارد، مشكلاتی كه منتج از رشد روزافزون و گسترده صنعت در طی چند دهه اخیر است. اینكه روانشناسی صنعتی چگونه این مشكلات را حل میكند، موضوع مورد بحث مقاله حاضر است.
روانشناسی صنعتی؛ آموزه ها و كاربردها
تعریف و ماهیت روانشناسی صنعتی
تعاریف متعددی از روانشناسی صنعتی از سوی روانشناسان ارائه شده است، اما یك تعریف ساده و قابل درك از روانشناسی صنعتی چنین است: “ كاربرد و توسعه اصول و یافته های روانشناختی برای حل مشكلات كاری نوع بشر در صنعت، تجارت، خدمات و سازمانهای پژوهشی“. چنین تعریفی ممكن است سئوالات زیادی در ذهن افراد مبتدی در این زمینه بوجود آورد. اولین سؤال ممكن است این باشد: روانشناسی چیست؟ بدون فهمیدن این موضوع كه روانشناسی چیست، درك و معنی روانشناسی صنعتی- كه به تعبیری همان كاربرد اصول روانشناسی در حل مشكلات آدمی در صنعت است- كار مشكلی است. در این مقاله هرگاه سخن از صنعت به میان میآید منظور تمامی انواع سازمانهای كاری اعم از تجاری، صنعتی، تربیتی، دولتی و مذهبی است.
ارتباط روانشناسی و روانشناسی صنعتی
ارتباط بین روانشناسی و روانشناسی صنعتی چیست؟
روانشناسی در تعریف عبارت است از مطالعه انسان و رفتارهای او به كمك متدولوژی علمی. روانشناسی، روشهای علمی زیادی را جهت گردآوری حقایق درباره رفتار آدمی بكار میگیرد از جمله این روشها میتوان به تجربه، مشاهده پیمایش و سنجش، مطالعات زمینهای، مطالعات موردی و غیره اشاره كرد. بطور كلی این روشها، در اصل مشابه روشهایی هستند كه در سایر علوم بكار گرفته میشوند ولی با این تفاوت كه با مطالعه آدمی و رفتار او یعنی موضوع اصلی روانشناسی تطبیق داده شده اند.
بنابراین وقتی صحبت از روانشناسی به میان میآید منظور، اختصاصا مطالعه اصول، قواعد و قوانینی هستند كه بر رفتار آدمی در تمامی جنبه ها حاكم میباشند.
همچنین باید در اینجا اشاره كنیم كه روانشناسی موضوعی بسیار پیچیده است كه با تخصصها و علائق زیادی سر و كار دارد. هر یك از این تخصصها باعث رشد شاخه ها یا زیرشاخه هایی میشود. از جمله به این زیرشاخه ها در بخش صنعت میپردازیم.
چشم انداز روانشناسی صنعتی
كاربرد اصول روانشناختی در مورد افرادی كه در صنعت و تجارت مشغول بكار هستند، در طی بیش از هشتاد سال، فهم چشمانداز روانشناسی صنعتی را اكنون برای ما سادهتر و روشنتر میسازد. لیستی كه در زیر آمده است حاصل مصاحبه های مك كالون با عده كثیری از روانشناسان صنعتی در امریكا درباره چشمانداز و كاربرد روانشناسی صنعتی است:
1- انتخاب پرسنل: انتخاب كارمندان و مدیران برای مشاغل مختلف. توسعه ابزارهای انتخاب پرسنل بوسیله هدایت تحقیقات مربوطه.
2- پیشرفت پرسنل: توسعه شیوه ها و روشهای ارزیابی عملكرد كارمندان، مدیران و غیره. توسعه و بهبود روشها و شیوه های اندازهگیری نگرش كارمندان. توسعه شیوه های مدیریت مؤثر و مدیریت پرسنل و مشاوره كارمندان، یعنی كمك كردن به كارمندان جهت سازگاری بهتر و بیشتر با خود و محیط خودشان.
3- مهندسی انسانی: ارائه پیشنهاد برای تغییر و نوآوری در طراحی ماشینها و ابزارها با رویكرد دستیابی به عملكرد سادهتر و صرف هزینه ها و انرژی انسانی كمتر.
4- مطالعات بهرهوری: فعالیتهای مربوط به كاهش كارهای طاقتفرسا، بهبود شرایط محیطی نظیر نور، تهویه هوا، نظم و ترتیب كاری، برنامه كار و غیره با توجه به حداكثر بازده.
5- مدیریت: فعالیتهایی نظیر بهبود و بالابردن مهارتهای مدیریتی و سایر فعالیتهای مربوط به مدیران.
6- ایمنی: جلوگیری از وقوع حوادث و ایجاد اقدامات تامینی.
7- ارتباط: توسعه و بهبود روابط مؤثر بین كاركنان.
بنابراین در برشمردن چشماندازهای روانشناسی صنعتی میبینیم كه از یك روانشناس صنعتی برای حل تمامی مشكلات مربوط به كاركنان در بخش صنعت استفاده میشود. البته در پارهای موارد نیز از روانشناس صنعتی به طور اختصاصی در یك یا چند زمینه خاص استفاده میشود.
دشواریها و موانع سد راه روانشناسی صنعتی
علیرغم نقش مؤثر و متنوع روانشناسی صنعتی در مدیریت بهتر و كارآمدی آن به عنوان نظام علمی پویا، برای بهبود موقعیت و شیوه های كاری انسان، هنوز بازدارنده هایی در استفاده از روانشناسان صنعتی در محیطهای صنعتی و تجاری وجود دارد. دلیل این امر را باید در مقاومت نوع آدمی در برابر هرگونه تغییر در وضعیت فعلی دانست. هرچند ممكن است وضعیت جدید كارآمدتر و سودمندتر باشد، ولی آدمی بر این مقاومت اصرار میورزد. این تمایل حاكم و فراگیر، بزرگترین مانع در راه قبول روانشناسی صنعتی از سوی كاركنان و مدیران تمام كشورهای دنیا بوده است. چرا كه بكارگیری رواشناسی صنعتی در بیشتر موارد مستلزم تغییرات اساسی در نگرش و باورهای كاركنان و كارفرمایان است. مقاومت كاركنان در برابر روانشناسی صنعتی از این واقعیت نشان میگیرد كه این افراد تغییراتی كه نیاز به ارائه ایده های جدید دارد را تهدیدی برای نگرشها و عادتهای كاری تثبیت شده خود میدانند.كارفرمایان نیز از بروز چنین تغییراتی بیزارند چرا كه آنها اغلب نسبت به بازده ایده های جدید مطمئن نیستند و كمتر حاضر به خطر كردن در این زمینهاند. یكی دیگر از دلائل مقاومت و پرهیز كارفرمایان این است كه آنها علیرغم سوددهی ایده های جدید، قادر به درك پیچیدگی رویكردهای جدید نیستند. كارفرمایان تمایل ندارند “امتیاز استخدام یا اخراج پرسنل“ كه در انحصار خودشان است را با نظام علمی گزینش تعویض نمایند و یا حتی كسی را در آن شریك كنند. البته در حال حاضر با رشد روزافزون هنر و دانش مدیریت، بسیاری از كارفرمایان به ارزش و اهمیت عوامل روانشناختی در كار پی بردهاند. این موضوع را به راحتی میتوان در زمان پس از جنگ جهانی دوم و در اغلب كشورهای غربی و برخی كشورهای آسیایی ملاحظه كرد.
مفاهیم اساسی روانشناسی صنعتی
مفاهیم اساسی روانشناسی به نوبه خود علمی پیچیده است كه مهمترین آنها به طور خلاصه با توجه به نمودار شماره 1 تشریح میشود.
دلیل رفتار
تمامی فعالیتهای آدمی اعم از یك رفتار ساده(پرهیز از آتش) یا پاسخهای عصبی و رفتارهای پیچیده(مثل انتخاب شغل یا انتخاب رشته تحصیلی) تصادفی نیستند و جملگی به واسطه حضور عوامل محرك یا شرایطی كه انسان را وادار به عكسالعمل میكند، بوجود میآیند. روانشناسی در واقع تلاش برای جداسازی و مشخص كردن این شرایط تحریكی (محركها) به عنوان علل زیربنایی رفتارهای نوعی است. در موقعیتهای صنعتی، بسیاری از این رفتارها نظیر از زیركار دررفتن كارگران یا كمكاری، كاهش بازدهی در بخش فروش و یا تنشهای صنعتی كه پیامد كاهش تولید هستند، با این دیدگاه مورد كنكاش قرار میگیرند كه عواملی (محركهایی) كه باعث بروز آنها شده اند چیست؟ فهم این شرایط و شناخت محركها از اهمیت ویژهای برخوردار است چرا كه اولا ما را قادر میسازد تا دلائل ممكن، جهت بروز چنین پدیده های خاص را بشناسیم. ثانیا با مشخص شدن دلائل میتوانیم ارزیابیهای اصلاحی، جهت بهبود این موقعیتها به عمل آوریم. البته یك روانشناس صنعتی تحلیل موقعیت را به وسیله برشمردن اصول و عوامل روانشناختی كه در آنها خبره است، انجام میدهد. بنابراین روانشناس صنعتی ممكن است آشوب و تنش در یك كارخانه را به راحتی ردیابی و دلائل آن را پیدا كند. دلائل این آشوب و هرج و مرج ممكن است آزردگی خاطر كارگران بواسطه تحكم سركارگر، پائین بودن حقوق كارگران یا انتظار بیش از حد كارفرما و نظائر آن باشد. تحقیقاتی از این نوع كه در آن از روشهای قابل اعتماد علمی استفاده شده است، منجر به شناسایی دقیق علل بروز رفتار كارمندان و كارگران در محیطهای صنعتی و تجاری میشود. به عبارت دیگر شناخت علل و رفتارهای فردی یا گروهی ما را قادر میسازد تا حد زیاد و قابل اطمینانی اقدام به پیشبینی، تغییر یا كنترل رفتارها كنیم و یا حتی این رفتارها را در جهت دلخواه هدایت كنیم. بنابراین، روانشناسی صنعتی مانند اغلب علوم دیگر سعی در شناخت علل و انگیزه حوادث دارد تا شاید بدین ترتیب بتوان شرایط را به نحو مطلوبتری كنترل كرد.
تفاوتهای فردی
دومین عامل اساسی كه روانشناسی صنعتی برآن تاكید میكند تفاوتهای فردی است. هیچ یك از افراد در ویژگیهای بدنی (فیزیكی) نظیر قد، وزن، ظاهر، قدرت عضلانی، حواس وغیره به یكدیگر شبیه نیستند. این قضیه در مورد ویژگیهای روانی افراد نظیر هوش، علائق، نگرشها، احوال شخصی مثل پرخاشگری، درونگرایی، استحكام شخصیت، صداقت، دوستی، بردباری و... نیز صادق است. تفاوتهای فردی در ویژگیهای فیزیكی و روانی و فیزیكی افراد قادر خواهیم بود آنها را در بهترین شرایط و موقعیت كه متناسب با ویژگیهای آنهاست، قرار دهیم و قطعا پیامد این شناخت و جایگزینی، افزایش بهرهوری است، بدین ترتیب مطالعه و اندازهگیری تفاوتهای فردی، از اصول اساسی و مهم روانشناسی است و روانشناسی صنعتی از آن در انتخاب پرسنل، جایگزینی آنان، ارتقاء و تنزل مقام، جابجایی افراد و مواردی نظیر آن كمك میگیرد. هیچ شركت معتبری، فردی كه خوش لباس و خوش برخورد نباشد هوش پایین تر از سطح متوسط دارد، پرخاشگر و تاحدی كله شق است را به عنوان فروشنده استخدام نمیكند؛ همچنین در مورد مشابه رانندهای كه بینایی یا هماهنگی حركتی او ضعیف است، حواسش جمع نیست، فراموشكار است و یا مهارت كافی در رانندگی ندارد، از شانس كمتری برای انتخاب شدن برخوردار است. در انتخاب معقول و حساب شده، یك كارمند باید ویژگیهای فیزكی و روانی او كه ممكن است مؤثر در موفقیت شغلی او باشد را در نظر گرفت.
آنچه گفته شد فقط دو مثال ساده از كاربرد تفاوتهای فردی در انتخاب افراد بود. در عصر حاضر صنعت و تكنولوژی به قدری پیشرفت كردهاند كه به دست آوردن موقعیتهای شغلی در كارخانجات و شركتها مستلزم ویژگیهای فیزیكی و روانی فردی خاص و بالایی است. به همین دلیل است كه بخش عمده تلاش روانشناسان صنعتی به جستجو پیرامون تفاوتهای موجود میان افراد و كاربرد این یافته ها در محیطهای صنعتی معطوف شده است.
تلاش روانشناسان صنعتی در طول سالیان متمادی منجر به شناخت عمیقتر چنین تفاوتهایی شده است. از جمله موارد مهم تفاوتهای فردی به شرح زیر میباشند:
1 – تفاوت در ویژگیهای بدنی: خصیصه های بدنی نظیر وزن، قد، ظرفیت تنفسی، قدرت بدنی، تیزبینی، زمان واكنش نسبت به محركها و میزان خستگی ناپذیری از جمله ویژگیهایی هستند كه در افراد مختلف متفاوت است. برخی از این ویژگیها با استفاده از ابزارهای مخصوصی قابل اندازهگیری هستند. مطالعه چنین ویژگیهایی در صنعت بسیار مهم است چرا كه موفقیت در اجرای كار وابسته به همین خصوصیات است. پارهای از مشاغل نیاز به حساسیت بالای شنیداری یا دیداری (تیزبینی)، قدرت عضلانی زیاد یا برعكس حركت عضلانی ظریف ولی ماهرانه دارند. حتی ممكن است وزن بدن در بعضی مشاغل به عنوان یك فاكتور مهم در نظر گرفته شود.
با توجه به پیشرفت روزافزون علم، در حال حاضر توانستهایم اطلاعات بسیار زیادی درباره چنین تفاوتهای فردی و ویژگیهای بدنی بدست آوریم كه اغلب این اطلاعات برای یك روانشناس كه وظیفه مهم انتخاب و گزینش افراد را برای انجام فعالیتهای متناسب با وضعیت جسمانی آنها دارد، بسیار مفید است. مطالعه تفاوتهای فردی مشخص میسازد كه اغلب این تفاوتها خواه فیزیكی و یا روانی در بین مردم از یك توزیع پراكندگی مشترك و واحدی پیروی میكند.
2- تفاوت در هوش: افراد در جامعه دارای بهره هوشی (IQ) متفاوتی هستند. اما در مجموع توزیع افراد از نظر هوشبهر نیز بهنجار است. بدین معنی كه عده كمی كم هوش و یا خیلی باهوش هستند، ولی غالب افراد از نظر بهره هوشی در حد متوسط هستند.
هوش یك شخص غالبا شاخص بسیار خوبی از توانایی او در سازش با مشكلات متفاوت زندگی، یادگیری و تجربه اندوزی است. هوشبهر را میتوان به وسیله آزمونهای مختلف هوشی كه توسط روانشناسان سنجش و اندازهگیری كرد. قطعا به سختی میتوان نقش هوش را در مشاغل مختلف و به طور كلی در صنعت و تجارت نادیده گرفت. بدین ترتیب اگر بخواهیم در بخشهای یاد شده موفق باشیم، باید افرادی را به كار گرفت كه حداقل از بهره هوشی متوسط و بالاتر از آن برخوردار باشند.
3- تفاوت در علائق: افراد دارای علائق و تمایلات متفاوتند. برخی از افراد ترجیح میدهند در محیطی كاملا آرام كار كنند و برخی دیگر برعكس محیطهای جمعی و پررفت و آمد را ترجیح میدهند. برخی علاقه شدیدی به موسیقی، نقاشی، داروسازی، هنر، حقوق و سیاست دارند و برخی دیگر تمایل به كارهای تكراری دارند. در زندگی روزمره گاه به افرادی برمیخوریم كه قادر نیستند علائق و تمایلات واقعی خود را بازگو كنند و نمیدانند به چه چیز علاقه بیشتری دارند. این افراد در واقع نسبت به علائق و تمایلات واقعی خود آگاهی ندارند. به هر حال چه افراد از تمایلات و علاقهمندیهای خود آگاه باشند و یا خیر، علائق در روانشناسی صنعتی اهمیت زیادی دارند، چه روانشناسان دریافتهاند افرادی كه در حیطه های متناسب با علائق و تمایلات خود كار میكنند، نسبت به سایرین از رضایت و خشنودی بسیار بالاتری برخوردارند؛ و درست به همین دلیل است كه بیشتر تلاش روانشناسان صنعتی بر ابداع روشهای قابل اطمینان جهت ارزیابی علائق فردی و همچنین به كارگیری نتایج حاصل از این ارزیابیها در گزینش افراد برای مشاغل مختلف، معطوف شده است. مطالعات روانشناختی همچنین نشان دادهاند تا رسیدن به سن 25 سالگی، اغلب تمایلات و علائق افراد به خوبی شكل گرفته و تقریبا تا پایان عمر ثابت میمانند. این پایداری در الگوهای علاقهمندی كمك مؤثری در شناخت افراد و گزینشهای شغلی آنان میكند.
4- تفاوت در ویژگیهای شخصیت: مردم در صفات و ویژگیهای شخصیتی نیز دارای تفاوتهای زیادی هستند. واژه خصیصه های شخصیتی از نظر روانشناسان به معنای كیفیتهای ذاتی یا هیجانی هستند كه زمینهساز رفتار میباشند. در اصطلاح عمومی ما افراد را سلطهجو، بشاش، خجالتی، ترسو، درستكار و... مینامیم و بسیاری از ویژگیهای شخصیتی و صفتهای متفاوت وجود دارد كه با درجات و شدتهای متفاوت به افراد نسبت میدهیم؛ صفاتی نظیر سماجت، سلطهجویی، پرخاشگری، اجتماعی بودن، بدبینی، انضباط، سودمندی و... وقتی صحبت از صفات شخصیتی به میان میآید بین صفات منشی(Character traits) ، صفات هیجانی (Emotional trait) و صفات شخصی (Personal trait) تفاوت قائل میشویم. (جدول 1)
جدول شماره 1
صفات منشی(Character traits)
صداقت، درستكاری، دینداری و...
صفات هیجانی یا ذاتی (Emotional trait)
پرخاشگری، هیجانی بودن، شادابی، سرخوشی، بدبینی عصبی بودن و...
صفات شخصی (Personal trait)
سلطه جویی، فرمانبرداری، رخوت و...
لازم است در اینجا اشاره كنیم كه آدمی اغلب این صفات را به واسطه تجربیات شخصیتی در زندگی و یا تقلید آنها از افراد موجه و معتبر كه او را احاطه كردهاند، فراگرفته است. اما گاهی اوقات این صفات ارثی هستند. در پارهای افراد، رفتارهایی نظیر نگرانی، رخوت، بیش فعالی و تندخویی به خاطر تاثیر غدد مترشحه داخلی یا عوامل ژنتیكی خاص مشاهده میشود. برای نمونه میدانیم كه كم كاری غدد تیروئید كه یكی از غدد مترشحه داخلی است باعث رخوت، بی حالی، خستگی زودهنگام و عدم توانایی در تمركز میشود و برعكس در بیش فعالی این غدد، خستگیناپذیری و جنب و جوش بیش از حد حادث میشود. این ویژگیها كه مربوط به دستگاه عصبی و یا غدد مترشحه داخلی میباشند، اغلب ارثی هستند. اما در بسیاری موارد همین صفات ممكن است بدون زیربنای ژنتیكی و در واقع براساس یادگیری و تقلید بروز كنند. به هر حال صفات شخصیتی بدون توجه به عوامل موجد آنها، افراد را از یكدیگر متفاوت میسازد و روانشناسان صنعتی در بسیاری از موقعیتهای صنعتی و تجاری به این تفاوتها توجه خاص دارند.
5- تفاوت در یادگیری: در مقایسه انواع موجودات مشخص میشود كه نوع آدمی بالنسبه رفتارهای غریزی كمتری از خود بروز میدهد. بزرگترین موهبت آدمی توانایی یادگیری از طریق تجربه وقایع پیرامون اوست. افراد از نظر یادگیری نیز با یكدیگر متفاوتند. در واقع میتوان بدون هنچگونه مبالغهای گفت كه بیشتر به واسطه همین تفاوت در یادگیری است كه ما افراد را میشناسیم. به همین دلیل مطالعه یادگیری جایگاه ویژهای در روانشناسی دارد. تكلم، رسوم، نگرشها حتی دوست داشتن یا تنفر خود را مدیون یادگیری هستیم. حتی یاد میگیریم كه چه رفتار یا ویژگیهای شخصیتی را از خود بروز دهیم، چه مهارتهایی را كسب كنیم و چگونه درباره جهان پیرامون خود اندیشه كنیم. خلاصه اینكه آنچه آدمی هست و آنگونه كه رفتار میكند، عمدتا توسط یادگیری در طول زندگی شكل میگیرد. حتی میتوان هوش را به عنوان توانایی یادگیری و به كارگیری موفقیتآمیز آن در مواجهه با مسائل مختلف زندگی تعریف كرد.
یادگیری از جمله موضوعاتی است كه در روانشناسی عمومی بیش از سایر زیرشاخه های رواشناسی مورد بحث قرار میگیرد. یادگیری از نظر روانشناختی یعنی تغییرات نسبتا پایدار در رفتار آدمی كه نتیجه تجربه یا تمرین است. تعریف فوق دربرگیرنده این ویژگیها است:
الف) تغییر در رفتار(خوب یا بد). در واقع اگر تغییری در رفتار بوجود نیاید، یادگیری نیز صورت نگرفته است.
ب) یادگیری متاثر از تجربه وتمرین است.
ج) تغییراتی كه توسط یادگیری بوجود آمدهاند نسبتا پایدار هستند. به عبارت دیگر آنچه یاد گرفته شده است برای مدت طولانی باقی خواهد ماند.
یادگیری درموقعیتهای صنعتی بسیار مهم است. اهمیت یادگیری بویژه وقتی با مشكلات آموزش در بخش صنعت روبهرو میشویم، نمایانتر میشود. توجه روانشناسان صنعتی به یادگیری بیشتر معطوف به روشهای یادگیری است كه زیربنای نظری گسترده ای دارد.
6- تفاوت در نگرش: نگرش یكی دیگر از مفاهیم مهم در روانشناسی است كه روانشناسان صنعتی باید به خوبی آن را دریابند چرا كه همین واژه اغلب برای تشریح اشكال مختلف رفتارهای صنعتی به كار گرفته میشود. نگرش در واقع مفهوم پیچیدهای است از آن جهت كه انواع بسیاری از رفتارها نظیر اعتقادات، نظرات، تفكر قالبی وتعصب و تبعیض ارتباط نزدیكی با آن دارند. شاید بهترین تعریف برای نگرش این باشد: “ تمایل یا گرایش اموخته شده نسبت به یك شیء، شخص، موقعیت و یا موضوع كه فرد را وادار میكند نسبت به آنها در جهت مطلوب یا نامطلوب عكسالعمل نشان دهد.“ این تعریف اولا بر این موضوع كه نگرشها رفتارهای آموخته شده اند، تاكید میكند. ثانیا نگرش یك تمایل یا گرایش است كه مثل همه عادتهای آدمی در همه حال با اوست. در یك لحظه خاص ممكن است نگرش آدمی نهفته باشد، ولی در هر حال آماده تجلی است. ثالثا وقتی شرایط برانگیزاننده مناسب مهیا باشد، نگرش فرد را به عكسالعمل مطلوب یا نامطلوب وا میدارد. برای نمونه، كارگری كه تجربیات سخت و ناكامی و سرخوردگی در یك كارخانه داشته باشد، كم كم نگرش منفی نسبت به كارخانه پیدا میكند. از طرف دیگر فردی كه تجربیات خوشایند و رضایتمند داشته است، نگرش مثبت و مطلوبی نسبت به محل كار خود پیدا میكند. برخی نیز ممكن است نگرش خاصی در این زمینه نداشته باشند. پرسنل و كارمندان اغلب احساس تنفر یا نارضایتی نسبت به مافوق خود، محل كار یا یكی از زیرواحدهای كارخانه، سیاستهای پرداخت حقوق و... پیدا میكنند كه در نهایت رفتارشان در ارتباط با مسئولین كارخانه همراه با دلخوری و بیزاری یا در صورتی كه مجال یا شهامت آن را پیدا كنند تؤام با خشونت خواهد بود. برای شناخت و توضیح چنین مشكلات مهمی در بخش صنعت باید بدانیم كه نگرشها چگونه در این امر مؤثرند.
نگرش و عقاید: گرچه دو واژه عقیده و نگرش معنای یكسانی ندارند اما بین آنها ارتباط بسیار نزدیكی وجود دارد. در واقع عقیده و نگرش دو تفاوت عمده دارند. اول اینكه عقیده به وسیله كلام از طریق گفتاری یا طرق دیگر بیان میشود، در حالی كه نگرش این گونه نیست. این موضوع را از این واقعیت میتوان فهمید كه ما نگرشهایی را كه در زمانهای گذشته دور كسب كردهایم، پنهان میكنیم و فقط وقتی با موقعیتهای مشابه روبه رو میشویم ممكن است آنها را آشكار كنیم. دوم اینكه عقاید، مسائل همگانی و عمومی هستند در حالی كه نگرشها مسائل خصوصی و شخصی هستند به همین دلیل ممكن است هیچگاه نگرش افراد در مورد موضوعی خاص را ندانیم، ولی عقیده او حتما ابراز شده است و ما نیز میتوانیم آن را به صراحت دریابیم.
نگرش و تبعیض: در متون جدید روانشناسی تبعیض برای بیان نگرش منفی یا نامطلوب نسبت به شخص یا گروهی از اشخاص به كار رفته است. برای نمونه، تبعیض بین سیاهپوستان و سفیدپوستان در امریكا یا رفتارهای متعصبانه افراد وابسته به گروه ها و فرقه های مذهبی، فرهنگی و قومی خاص. تحقیقات زیادی نشان داده است فعالیت هماهنگ و به دور از برخورد و اصطكاك در یك كارخانه یا یك سازمان معمولا بستگی به نگرشهای مطلوب یا نامطلوب كارگران و كارمندان دارد. حتی بازدهی یك واحد صنعتی با نگرش منفی و نامطلوب سازمان یا كارخانه ارتباط دارد. اینكه چگونه نگرش افراد یك سازمان را تغییر دهیم و چگونه فضای روانی حاكم بر یك واحد صنعتی را با مطالعه و تغییر نگرش افراد آن واحد بهبود بخشیم، از جمله مهمترین وظایف روانشناسان صنعتی است.
انگیزش
انگیزش رفتاری است كه ریشه در نیازهای متفاوت و متنوع آدمی دارد و او را به سوی اهداف معین و ارضاء این نیازها رهنمون میسازد. برخی روانشناسان سه نوع انگیزش را مطرح كردهاند:
انگیزه های اولیه: كه از نیازهای زیست شناختی اولیه و اساسی آدمی نظیر نیاز به غذا، آب، استراحت و نیاز به امنیت سرچشمه میگیرند. پس نیازهای اولیه زمینهساز انگیزه های اولیه هستند. این نیازها ممكن است در دو جهت قوی، روی آوردن (دوست داشتن) یا گریز (دست نداشتن) كه به ترتیب آنها را رغبت و نفرت مینامیم، بروز كنند. این نیازها اغلب توسط عوامل اجتماعی فرهنگی یا سرشت زیشتشناختی تبیین میشوند. فردی ممكن است به یك رغبت خاص توجه بیشتری كند مثلا توجه به نوع خاص غذا و یا برعكس. مكانیزم روانشناختی یا فیزیولوژیكی كه باعث فعال شدن انگیزه های اولیه میشود تا حد زیادی شناخته شده اند.
انگیزه های عمومی: كه هم در حیوانات و هم در آدمی یافت شده اند. به نظر میرسد كه این انگیزه ها زیربنای زیست شناختی دارند، اما مكانیزم دقیق عمل آنها شناخته نشده است. انگیزه هایی نظیر ذكاوت، هوشمندی و فعالیت از این دستهاند كه هم در حیوانات و هم در انسانها دیده میشوند.
انگیزه های اكتسابی یا آموخته شده: كه آنها را انگیزه های اجتماعی نیز مینامند. مهمترین نكته این است كه آدمی این انگیزه ها را یاد گرفته است. این انگیزه ها پیچیدهاند و فقط در آدمی یافت میشوند و در واقع حاصل تعامل افراد با اشخاص دیگر یا اشیاء موجود در پیرامون او هستند. بدین دلیل این انگیزه ها را اكتسابی یا آموخته شده مینامند كه وقتی آدمی در یك گروه به صورت جمعی زندگی میكند این انگیزه ها هدف اصلی رفتار آدمی است و او را در جهت پیشرفت آنها هدایت میكند. بهترین نمونه این انگیزه ها عبارت است از انگیزه پیشرفت یا میل وافر به موفقیت در زمینه های مختلف زندگی. این انگیزه در برخی افراد بیشتر از سایرین است و این افراد اغلب هر آنچه در زندگی بخواهند، به دست میآورند. انگیزه های جلب رضایت دیگران، كسب قدرت، جاه و مقام و همچنین انگیزه كسب موقعیت برتر از جمله انگیزه های اكتسابی و آموخته شده اند كه در موقعیت كاری افراد تاثیر بسزایی دارند. به طور كلی انگیزه های اجتماعی نقش مهمی در زندگی شغلی افراد دارند. این انگیزه ها از راه های مختلف در موقعیتهای صنعتی خود را نشان میدهند و یك روانشناس باید قادر به شناسایی و تعیین میزان غالبیت و چیرگی این نیازها در هر یك از افراد باشد چرا كه ارضای این نیازها همواره سودمند است.
نكتهای كه باید همواره مدنظر داشت این است كه افراط به طور قابل ملاحظهای هم در نوع انگیزه ها و هم در شدت آنها با یكدیگر تفاوت دارند. امكان اندازهگیری نیاز اجتماعی با استفاده از روشهای مختلف وجود دارد. نكته دیگر آن كه شدت و ضعف یك انگیزه در یك فرد در زمانهای متفاوت وجود دارد. نكته دیگر آن كه شدت و ضعف یك انگیزه در یك فرد در زمانهای متفاوت ممكن است متغیر باشد و این به علت اثر عوامل مختلف است.
شخصیت و رفتار
شخصیت مجموعهای از ویژگیهای بدنی، روانی، ظرفیتها و تواناییهای یك فرد است. شخصیت پاسخی به این سؤال است كه “یك فرد چیست؟“ و رفتار به این سؤال پاسخ میدهد كه “یك فرد چه چیزی انجام میدهد؟“ شخصیت در یك فرد بالغ و بهنجار تقریبا ثابت است، ولی رفتار، قابل انعطاف است. رفتار مبتنی بر شخصیت است، اما به طور كلی وابسته به محیط و شرایط محیطی است، لذا فرد با داشتن یك شخصیت یا به عبارت صحیحتر یك تیپ شخصیتی بر حسب اینكه در چه محیطی قرار گیرد، رفتارهای متفاوتی را بروز میدهد.
نقش رفتاری
ما با نقش قهرمانان در فیلمها و نمایشنامه ها آشنا هستیم. نقشها در واقع بازیهایی هستند كه توسط هنرپیشگان به اجرا در میآیند. هنرپیشگان الزاما قهرمان نیستند، ولی این “نقش“ است كه از آنها در فیلم و داستان قهرمان میسازد. در زندگی واقعی نیز هر یك از ما نقشهای متعددی انتخاب كرده و آنها را به اجرا در میآوریم. به عبارتی میتوان دنیا را به مثابه صحنه نمایش فرض كرد كه هر یك از ما نقشی در آن داریم. ما با توجه به موقعیتی كه در آن قرار داریم و یا موقعیتی كه آن را خودمان انتخاب میكنیم، وضعیتی خاص به خود گرفته و نقش مورد انتظار (و گاه بدور از انتظار) را اجرا میكنیم.
ما زندگی خود را با نقشی شروع میكنیم كه اجبارا باید آن را بپذیریم و اختیاری در آن نداریم، مثل نقش جنسیتی (اینكه مرد یا زن هستیم)، نقش سنی (طفل، كودك، نوجوان، جوان، پیر و ...). این نقشها پیش و بیش از آنكه ما اختیاری بر آنها داشته باشیم، بر ما تحمیل شده اند. در این راستا به نقشهای دیگری نیز برمیخوریم كه بر اثر تعامل وراثت و محیط، توانایی، نگرشها و انتخابهایمان به اجرا درمیآوریم. نقشهای شغلی و حرفهای از این دستهاند. در هر یك از نقشهای حرفهای، از ما انتظار میرود كه الگوهای رفتارهای خاصی را ارائه كنیم. بنابراین نقشها رفتارها را الگوسازی میكنند.